راه عشق= رسوایی
86/1/10 :: 4:0 عصر
گفتم بیا آرام جان تا در حریمت گم شوم
گفتی نباشد شیوه ام همراه این مردم شوم
گفتم که سودای غمت می سوزد این تقدیر را
گفتی نشاید دیدنم اما بکش زنجیر را
گفتم که شمسی یا قمر تا جویمت روز و شبان
گفتی زمینی طلعتم اما به روی اسمان
گفتم که مستم من همی زان نرگس مستانه ات
گفتی نه ساقی مسلکم تا پر کنم پیمانه ات
گفتم می و مهتاب و شب جای تو خالی در میان
گفتی که شبگردی نیم گمکرده راه آشیان
گفتم شدم بیمار تو آیی تو بربالین من
گفتی بود عاشق کشی آن شیوه دیرین من
گفتم مرادم می دهی یا درهوایت جان دهم
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
2410
3
1
:: لینک به وبلاگ ::
![]() |
:: اشتراک در خبرنامه ::